سلسله نشستهای گفتمان انقلاب اسلامی در مصلای قم با سخنرانی حجتالاسلام صدوق
آنچه که بشر در این دوره از تاریخ به آن مبتلاست، «شرک و کفر عقلانی» است/ باید تا قبل از ظهور حضرت ولیعصر، یک تمدّن مقاومتی برپایهی عقلانیت دینمحور محقق شود
حضرت امام بدون تحصیلات آکادمیک در علوم دانشگاهی از قبیل جامعهشناسی، مدیریت، اقتصاد و…، یک انقلاب را به پیروزی رساند. مقام معظم رهبری نیز بدون کسب تخصص دیپلماسی از دانشگاه، وارد مسائل پیچیدهای مانند مذاکرات هستهای میشود و بدون تحصیلات اقتصادی، ایدهای مانند اقتصاد مقاومتی را مطرح میکند که مورد توجه برخی مسئولین کشورهای خارجی قرار میگیرد و کارشناسان و مدیران اقتصادی کشور میپذیرند که برای تحقق آن تلاش کنند.
گروه معارف – رجانیوز: سلسله نشستهای گفتمان انقلاب اسلامی همزمان با ایام ماه مبارک رمضان، هر روز بعد از نماز ظهر و عصر در مصلای قدس شهر مقدس قم برگزار شد.
به گزارش رجانیوز، سلسله نشستهای گفتمان انقلاب اسلامی از آغاز ماه مبارک رمضان، با حضور اقشار مختلف مردم در مصلای قدس شهر مقدس قم برگزار شد.
این نشستها پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری و با محوریت موضوعاتی همچون جهاد کبیر، اسلامیت انقلاب، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اقتصاد مقاومتی و منزلت زن و خانواده در اسلام و نظام و با ارائه و سخنرانی حجت الاسلام صدوق از استادان و فضلای حوزه علمیه قم برگزار شد.
از ویژگیهای این سلسله نشستها دوطرفه بودن آن بود، به نحوی که حضار در هر جای بحث می توانستند نسبت به مسائل مطروحه نظر خود را ارائه کنند.
در ادامه خلاصه و مهمترین محورهای جلسه نوزدهم سلسله نشستهای «گفتمان انقلاب اسلامی» را از نظر میگذرانید:
۱٫ بیان شد که حضرت امام خمینی قدسسره ظرفیت اعتقادات امّت دینی را از سطح فردی به سطح اجتماعی ارتقاء داد. در واقع اینگونه نیست که از امام معصوم تا فقهاء و عموم مردم، درک یکسانی از دین داشته باشند و فهم از دین در طول تاریخ، نباید یک امر ثابت تلقّی شود بلکه اگر «اعتقادات» بر اساس «اقامهی کلمهی حق در درگیری با کفر» تعریف شود، آنگاه روشن است که ظرفیت کفر افزایش مییابد و برای مقابله با هجمههای آن، ظرفیت اعتقادات نیز باید رشد کند. لذا تبیین حرکت در این مسیر تا قبل از ظهور و وظائفی که در این زمینه بر عهدهی جامعهی دینی قرار دارد، ضروری است.
در فرهنگ دینی، تفکر در ذات خدا ممنوع شده است اما اگر این دستور الهی رعایت نشود، رابطهی دنیای خلقت با مشیت و تدبیر و اعطاء الهی منقطع خواهد شد که این به معنای عزل خداوند متعال از مدیریت عالَم و تصمیمگیری برای تاریخ و نشاندن «علّیت» در این منصب است! البته هیچکس نمیتواند «علّیت» را نفی نماید و با آن ارتباط برقرار نکند ولی سجده بر علّیت و شناسایی آن بمثابه مبدأ حرکت ممنوع است بلکه به حکم «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» باید به «ارادهی الهی» تکیه داشت و در بحث از توحید و نبوّت و معاد و…، آن را محور قرار داد که مباحث مربوط به این مسأله، به محل خود موکول است.
۲٫ برای تبیین خداپرستی در فرهنگ قرآنی، باید به این نکته توجه داشت که کفر برای نیل به اهداف خود، به ساخت جامعه و ایجاد وحدت کلمه مبادرت میکند و نیروها و مقدورات خود را تجمیع مینماید. پس از این مرحله، حاکمیت و مدیریتی پدید میآورد و به فعالیتهای مختلف نظم میدهد و هر کسی که در این فضا قرار نگیرد و این دستگاه را نپذیرد، مجرم محسوب میشود؛ یعنی مخالفان خود را تهدید میکنند یا آنان را میکشند و یا آنان را از حیات اجتماعی محروم میسازند. لذا خداپرستی در قیام یک فرستادهی الهی در برابر یک جامعهی گمراه و نفی بتها به عنوان مبدأ قدرت و حیات و… توسط رسولان متجلّی میشود. تلاش ائمّهی کفر برای دعوت مردم به پرستش بتها نیز ناشی از گمانههای عقلی آنان دربارهی احتمال وجود یک پروردگار دیگر نیست بلکه هدف آنان از این دعوت، چپاول مقدورات جامعه و مردم است: «فما کان لله فهو یصل الی شرکائهم و ما کان لشرکائهم فلایصل الی الله».
به عبارت دیگر خداپرستی در ادبیات وحی، به معنای درگیری کلمهی حق با کلمهی باطل در عرصهی اجتماعی و افشاء مفاسد کسانی است که بر بشر حاکم شدهاند و به دنبال استثمار مردم هستند. یعنی انبیاء آمدهاند تا به مبارزه با ظلم بپردازند زیرا شرک و کفر در عمل، تبعاتی همچون استکبار و ستم و فریب مردم را به همراه دارد. بنابراین اگر در قرآن از کمفروشی توسط قوم شعیب یا عمل شنیع لواط توسط قوم لوط سخنی به میان آمده، به معنای آن است که این اوصاف رذیله، بمثابه محور روابط اجتماعی در این اقوام قرار میگرفته و شئونات جامعه بر این اساس اداره میشده و مخالفان آن، به عنوان مجرمین نابود شده یا به انزوا میافتادند. لذا هنگامی که ملائکه الهی وارد خانهی حضرت لوط میشوند، آن پیامبر بزرگوار به دلیل عدم اطلاعرسانی در اینباره مورد مواخذهی آن قوم قرار میگیرد؛ زیرا مرکزیتی در جامعه وجود دارد که قدرت و امکانات و… را توزیع میکند. پس صرفاً عمل کمفروشی یا لواط مطرح نیست بلکه این اعمال ناشایست به خُلق عمومی تبدیل میشد و کسی که در مقابل آن موضع میگرفت، از جامعه طرد میشد. لذا پیامبران الهی مبعوث میشوند که این دستگاه را از بین ببرند و غل و زنجیرهایی را که در قالب روابط اجتماعی تجلی یافته، بشکنند: «و یضع عنم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم» تا مردم آزاد شوند و امکان خروج از این محیط و شرایط را به دست بیاورند. پس گرچه این اسارت به اسم پرستش چوب و سنگ و خورشید و ماه و… پدید آمده، اما این امور تنها مظاهری فرهنگی برای همان روابط ظالمانهای محسوب میشوند که با هدف چپاول مردم و غارت تمامی مقدورات و امکانات جامعه توسط ائمّهی کفر ایجاد شده است.
۳٫ در یک نگاه تاریخی، کفر و شرک از هبوط حضرت آدم تا بعثت نبیّاکرم در قالب امور «حسّی» شکل گرفته که بتپرستی در شکلهای مختلفی مانند خورشید پرستی، ماهپرستی و… نمونههایی برای این مطلب است. یعنی سنگ و چوب و سایر اشیائی که با فریب مردم به عنوان خدا معرفی میشده، از امور محسوس بوده که با حواسّ بشری قابل لمس و درک بوده است. در مقابل، آیاتی که توسط خدای متعال برای هدایت بشر و نابود کردن بساط ظلم و کفر فرستاده شده نیز از امور حسّی بوده است: از کشتی و طوفان حضرت نوح و سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم و ناقهی حضرت صالح و باز شدن نیل با عصای حضرت موسی و زندهکردن مردگان توسط حضرت عیسی تا شقالقمر در زمان پیامبر اکرم صلواتاللهعلیهماجمعین که در مقابل چشمان مردم مکّه قرار گرفت و ابتدائاً موجب ایمان جمعیت زیادی از آنان شد اما تحت فشار ائمّهی کفر مانند ابوسفیان و ابوجهل و سایر قدرتمندان، بسیاری از مردم مجبور شدند دوباره به کفر بازگردند. یعنی در دورهی اول تاریخ، ائمّهی کفر بر قدرتهای حسّی تکیه کردند و قدرت خدای متعال نیز از طریق آیات حسّی به ظهور و بروز میرسید و عموم بندگان را به عجز میرساند اما مستکبرین و مترفین با انکار و تکذیب آیات و فشار و تهدید و ارعاب سعی میکردند مردم را تحت سلطهی خود را نگه دارند. البته به دلیل شدّت کفر، اکثر امّتها ایمان نیاوردند و با نزول عذابهای حسّی از بین رفتند.
۴٫ اما از بعثت نبیّاکرم تا ظهور حضرت ولیعصر (دورهی دوم تاریخ)، بساط کفر جلیّ و بتپرستی حسّی از کرهی زمین برچیده شد و وعدهی خدای متعال به تمامی رسولان الهی برای نابودی معابد و بتکدهها، توسط نبیّاکرم محقق گشت. اما آنچه که بشر در این دوره از تاریخ به آن مبتلاست، شرک و کفر عقلانی است؛ یعنی به دلیل استقامت انبیاء الهی و پیامبر اکرم، ائمّهی ضلالت یک قدم عقبنشینی کردند و کفر عقلانی، جایگزین کفر حسّی شد. در واقع همانطور که در دورهی اول تاریخ، کفار اعلام میکردند تا زمانی که با حواسّ بشری خدا را لمس نکنند، به او ایمان نخواهند آورد، در دورهی دوم تاریخ نیز این عقیدهی باطل مطرح شد که ایمان به خدا مشروط به آن است که خدای تعالی توسط عقل درک شود.
لذا پس از بعثت نبیّاکرم، باید به تشخیص شرک و کفر عقلانی و مبارزه با آن پرداخت که این مسأله در وادار کردن بشر به «سجده بر علّیت» خلاصه میشود. چرا که علومِ قبل از رنسانس بر مبنای «علیت مطلقه» بنا شده بود و آنچه بعد از رنسانس محقق شد، تسخیر آثار مادّه از طریق علم مدرن است و علوم مدرن نیز بر مبنای «علل و معالیل نسبی» استوار شدهاند. به عبارت دیگر تمدّن مدرن، بشر را به سجده بر علم و آثار مادّه وادار میکند و از این طریق، بتپرستی مدرن را تحقق میبخشد؛ همانگونه که در گذشته، برای هر یک از نیازهای بشری، یک بت ساخته میشد و مردم برای رفع نیاز خود به آن بت سجده میکردند و به این صورت، چهار هزار بت توسط طواغیت مورد پرستش قرار میگرفت. لذا همانطور که خدای متعال در برابر بتهای حسّی، بندگان را با آیات حسّی هدایت میکرد، در مقابل کفر عقلانی نیز باید به آیات عقلانی تمسک کرد که در عصر غیبت، از سنخ «عقلانیت دینمحور» است؛ یعنی عقلی که خدای متعال را میپرستد و در برابر او تسلیم است و نسبت به گزارههای وحیانی تعبّد دارد. اما اگر به جنس کفر در این دوره از تاریخ توجه نشود، آیاتی از قرآن که بتپرستان و مشرکین را توبیخ میکند و عقائد باطل و رفتار فاسد آنان را مورد هجمه قرار میدهد، مصداقی امروزین نخواهد یافت و این بخش از کتاب الهی به دوران صدر اسلام منحصر خواهد شد؛ زیرا در دوران کنونی، بتکدهها و فرهنگ بتپرستی و کفر حسّی در سطح جهان از بین رفته شده است.
در همین راستا، متاسفانه ادراکات غلطی در حوزهی علمیه وجود دارد که امریکاییها و اروپاییها را مسیحی میداند و به عنوان پیرو دین مسیح معرفی میکند اما آیا تمدّن غربی بر مبنای فرهنگ مسیح بنا شده یا با پدید آوردن بتپرستیِ مدرن، کفر را در سطوح عمیقتری از گذشته به نمایش گذاشته است؟! واقعیت این است که میلیاردها انسان توسط این تمدّن به استثمار کشیده شدهاند و با بکارگیری تکنولوژیهای مضرّ و کارگری در کارخانهها و معادنی که انبوهی از عوارض و خطرات را برای آنان در پی دارد، سلامت بدنی و کرامت انسانی خود را در راه تلذّد سرمایهداران از محصولات مدرن صرف میکنند و این در حالی است که مضرّات این نوع از تکنولوژی و صنعت و کارخانه و… در پایاننامههای دانشگاهی اثبات شده ولی برای دستیابی به تولید ثروت بیشتر، به این تحقیقات توجهی نمیشود. گرچه محصولات و کالاهای مدرن دارای کارآمدی و منافعی هستند اما ضررها و عوارض ناشی از آنها، بیشتر از منافع و کارآمدی آنهاست. لذا اگر نظام جمهوری اسلامی، مدّعی تمدّن اسلامی است، باید وارد مصاف با این علوم و محصولات آن شود و به نحو استدلالی، مضرّات آن را اثبات نماید و با آیهی عقلانی، برای جهان مشخص کند که بر خلاف غوغاسالاریها، هیچیک از ابعاد زندگی مدرن و الگوهای آن به نفع بشریت نیستند. البته در این عرصه، تخریب کافی نیست بلکه باید به ساخت الگوهای جدید و طرح راهکارهای نوین برای تأمین تمامی نیازهای انسانی و ابعاد زندگی بشر همّت گماشت که علاوه بر کارآمدی، مضرّات موجود را به همراه نداشته باشد تا قبل از ظهور حضرت ولیعصر، یک تمدّن مقاومتی برپایهی عقلانیت دینمحور محقق گردد.
۵٫ در دورهی سوم تاریخ و با ظهور حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف، کفر عقلانی همانند کفر حسّی از بین خواهد رفت و تناسبات مشیت الهی و رضای امام زمان جایگزین آن خواهد شد و رشد و تکامل و تعادل جدیدی برای بشر تعریف رقم خواهد خورد؛ یعنی خداپرستی و توحید در آن عصر بر مبنای «آیات شهودی» جریان مییابد و به این صورت، بشریت یک زندگی عرفانی را تجربه خواهد کرد. بر این اساس، سیر و سلوک عرفانی و شهود و مکاشفات و کرامات تنها در آن دوران موضوعیت دارد و این مسائل، موضوع امتحان خواصّ و عوامّ در این دوره از تاریخ نیست و پیگیری آن، تناسبی با وظایف فعلی امّت محمّدوآلمحمّد ندارد. البته پس از ظهور حضرت ولیعصر، ابلیس نیز قدرتهای شهودی پیدا خواهد کرد و با قرار دادن آن در برابر آیات شهودی، عدّهای از مردم را گمراه خواهد کرد ولی برخلاف دورهی اول و دوم تاریخ، غلبه با دستگاه ابلیس و فراعنه نخواهد بود.
۶٫ با این توضیحات، معنای آیه بودنِ انقلاب اسلامی از منظر فلسفهی تاریخ و تأویل عقلانی از ناقهی حضرت صالح و تطبیق آن بر شرایط امروز ـ که در ابتدای این سلسله مباحث مورد اشاره قرار گرفت ـ روشن میشود. در واقع همانگونه که آیات و معجزات حسی در دورهی اول تاریخ، به اذن خدای متعال و دعای پیامبران الهی و صلوات آنان بر محمّد و آلمحمّد علیهمالسلام محقق میشد، آیات و معجزات عقلانی نیز به اذن الهی و دعای امام زمان واقع میشود و عقلانیت نوّاب عامّ حضرت ولیعصر، موضوع تصرفِ آن امام غائب قرار میگیرد تا تمامی بندگان با مشاهدهی آثار این عقلانیت به عجز بیفتند و قدرت الهی را بچشند. همانطور که حضرت امام بدون تحصیلات آکادمیک در علوم دانشگاهی از قبیل جامعهشناسی، مدیریت، اقتصاد و…، یک انقلاب را به پیروزی رساند و به مدیریت آن پرداخت و در برابر قدرت علوم و محاسبات مادّی که وسیلهای در دستان ابرقدرتها برای توطئه بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، ایستادگی کرد و کارآمدی آنها را به چالش کشید. از سوی دیگر در میان علماء و مراجع نیز کسی نبود که ادعایی دربارهی رهبری قیام و مدیریت کشور داشته باشد. زیرا ادبیات تخصصی حوزههای علمیه در فقه و اصول و عرفان و فلسفه و تفسیر، مدّعی قیام و حکومت و استنباط احکام آن نیست و لذا حضرت امام نیز علیرغم قرار داشتن در قلّهی این علوم حوزوی، تصریح کردند که اجتهاد مصطلح برای ادارهی کشور کفایت نمیکند و مقام معظم رهبری نیز به عقبماندن حوزه از زمان خود اشاره کردند. یعنی سفارشهای علمی که توسط امام و رهبری مطرح شده، نشان میدهد که دو ادبیات تخصصیِ موجود در کشور یعنی ادبیات حوزه و ادبیات دانشگاه، برای رفع نیازمندیهای نظام اسلامی و حلّ مسائل محل ابتلای آن، دچار نقصان و کمبود هستند. آنچه در اینباره پیرامون حضرت امام گفته شد، دربارهی مقام معظم رهبری نیز صدق میکند و ایشان بدون کسب تخصص دیپلماسی از دانشگاه، وارد مسائل پیچیدهای مانند مذاکرات هستهای میشود و بدون تحصیلات اقتصادی، ایدهای مانند اقتصاد مقاومتی را مطرح میکند که مورد توجه برخی مسئولین کشورهای خارجی قرار میگیرد و کارشناسان و مدیران اقتصادی کشور میپذیرند که برای تحقق آن تلاش کنند.
در واقع تحقق چنین اموری نشاندهندهی آیات عقلانی است که به ارادهی الهی و ولایت حضرت ولیعصر، در عقلانیتِ نوّاب عامّ جریان پیدا میکند زیرا عقلانیتی تخصصی که پشتوانهای برای این رفتارها و تصمیمها باشد، وجود ندارد بلکه در بسیاری از موارد، مقتضای تخصصها و محاسبات علمی، نفی این تصمیمات و نامعقولدانستن آنهاست. همچنانکه محاسبات علمی در فیزیک، معجزهی شق القمر در گذشته و طلوع خورشید از مغرب در آینده (دوران ظهور) را ـ که در فرهنگ مذهب اموری قطعی به حساب میآیند ـ نفی میکند. یعنی همانطور که بتپرستان در دورهی اول تاریخ زیر بار آیات حسّی خدای متعال نمیرفتند، کفر عقلانی نیز نمیخواهد آیات عقلانی را بپذیرد و آنها را انکار میکند. امروز نیز در اوج قدرت علمی و تکنولوژیک و تولید ثروت در امریکا و اروپا، جمهوری اسلامی پدید آمده و این شعار را مطرح کرده که اسلام در همین شرایط کنونی میتواند بهترین زندگی را برای بشریت رقم بزند و بر این اساس سیو هفت سال به حیات خود در برابر شدیدترین دشمنیها ادامه داده است؛ بدون آنکه حوزه مدّعی پشتیبانی نظری از این شعار باشد یا علوم مادّی دانشگاه، توانایی کمک فکری به این هدف الهی را داشته باشند و حتی بدون آنکه یک جمعبندی نخبگانی و تخصصی از راه طیشده توسط نظام اسلامی ارائه شده باشد. یکی از خاصیتهای علم، قدرت پیشبینی است و لذا در تمام این مدّت، بسیاری از عناصر سرشناس بر اساس ادراک علمی از نظم متداول در «تعاریف، تکالیف و تطبیق»های جهانی و مقایسهی آن با وضعیت این امور در ایران، پیشبینی کردهاند که در طول چند ماه آینده، این نظام سقوط خواهد کرد اما پیشبینی آنان همواره دچار خطا شده است. آیا این واقعیتها حکایت از یک معجزهی عقلانی نمیکند؟!
به عبارت دیگر، بشر در این دوران به وسیلهی فناوری و علوم غربی سحر شده اما این سحر توسط ادبیات امام و رهبری ـ که برگرفته از نور قرآن و روایات است ـ بلعیده میشود. حقیقت آن است که حضرت امام با مدیریت اعجاز آمیز خود، دکترینهای دفاعی و امنیتی و سیاسی و امپراطوری پنتاگون و سیا و امثال آن را ـ که در واقع همان سحرهی فراعنهی زمان هستند ـ بلعید و تاکنون نیز آنان را در نحوهی برخورد با نظام اسلامی متحیر ساخته است. علوم سیاسی و جامعهشناسی روز در بهت است که چگونه تعلقات و انگیزههای مردم پس از نزدیک به چهار دهه، در راهپیماییهای ۲۲ بهمن به نفع انقلاب اسلامی و رهبری آن به میدان میآید و این حضور حتی پس از سختترین فشارهای اقتصادی کاهش پیدا نمیکند بلکه بلافاصله پس از تنزّل قدرت خرید مردم به یکسوم در سال ۹۱، رهبری در سفر به استان خراسان شمالی مورد استقبال پرشور مردم قرار میگیرد و بیش از هفتاد درصد از واجدین شرایط در انتخاباتی که چند ماه بعد از آن بحران اقتصادی برگزار میشود، شرکت میکنند! اگر این واقعیتها در برابر قویترین آکادمیها و دپارتمانهای علوم سیاسی قرار داده شود، مدعیان قدرت تحلیلی برتر را به عجز میرساند و اعجاز سیاسی در نظام اسلامی را به رخ آنان میکشاند.
از اینرو ابرقدرتهایی که بمثابه صاحبان علوم سیاسی و امنیتی و دفاعی، مورد تعظیم تمامی کشورهای دنیا قرار میگیرند، در هجمههای خود به جمهوری اسلامی شکست خوردهاند و در این سه عرصه نتوانستهاند ارادهی خود را به نظام تحمیل کنند. البته این سه عرصه، معبری است که توسط حضرت امام خمینی باز شده و لازم است چنین معبری در امور فرهنگی و اقتصادی نیز ایجاد شود. لذا بعد از رحلت امام، فریادهای رهبری با عناوینی مانند تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی، اقتصاد مقاومتی و… همین هدف را دنبال میکند که تحقق آن، نیازمند تولید عقلانیت متناسب با این مسیر است و قطعاً محقق خواهد شد.
در نتیجه، جمهوری اسلامی آیهای الهی است که «کفار» و فرهنگ مدرنیته را به اسلام دعوت میکند و «اهلسنّت» را به فرهنگ بعثت و رکن رکین آن یعنی جهاد و کفرستیزی فرا میخواند و وهابیت و اهل تکفیر را بر اساس سیرهی خلیفهی دوم به چالش میکشد زیرا خلیفهی دوم به جنگ با شیعیان امیرالمؤمنین نپرداخت بلکه به سراغ جهاد با کفار رفت و باعث فروپاشی امپراطوری روم و ایران شد اما کسانی که ادعای اقتدا به او را دارند، امروز شیعه را ـ که حافظ مسلمین در برابر کفار است ـ آماج حملات خود قرار دادهاند و کفار حربی را رها کردهاند. نظام اسلامی همچنین، این افق را پیشروی «شیعه» قرار میدهد که فقه نباید به تعیین تکلیف مکلّف اکتفاء کند بلکه حوزههای علمیه باید به تولید «فقه فرج» مبادرت کنند تا شیعه طواف بر محور ولایت غیرمعصومین را ـ که از عقلانیت نوّاب عامّ حضرت ولیعصر نشأت میگیرد ـ تمرین کند و در صورت سربلندی در این امتحانات و ایجاد تمدّن مقاومتی، آمادگی خود برای ظهور امام زمان را اثبات نماید و از این طریق، بستر زندگی در عالم ظهور و رجعت و عمومیشدن کرامات در ظلّ ولایت معصومین را فراهم کند.
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون