دیپلماسی خورشچفی
زمانیکه سخنرانی آقای روحانی در هفتادمین نشست سالانهی مجمع عمومی سازمان ملل صورت گرفت شاید بسیاری از افراد گوش کردند اما کمتر کسی توانست به عمق مسئله پی ببرد. این سخنرانی یاد آور سخن آقای هاشمی رفسنجانی بود که گفت: «تابوی مذاکرات شکست!» یعنی رابطه با آمریکا ادامه خواهد داشت.
گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، دیپلماسی زبان بدن در نوع خود مدلی ویژه است. در حالی که بیش از ۴۰۰ جنازه ی ایرانی در صحرای سوزان منا روی زمین مانده و در حالی که دولت ورشکسته و جاهل سعودی برای ایران شاخ و شانه می کشد و وزیر تازه به دوران رسیده ی سعودی به ظریف وقت ملاقات نمی دهد و با افتخار این ماجرا را جهانی می کند!
دیپلماسی زبان بدنی که منجر به زانو زدن ظریف مقابل امیر کویت و در نهایت بهصورت کاملاً اتفاقی منجر به دست دادن ایشان با اوباما می شود آن هم چند ساعت پسازآنکه اوباما گفت:«مرگ بر آمریکا برای ایران تولید کار نمی کند» آری این دیپلماسی در نوع خود مدلی ویژه است.
زمانیکه سخنرانی آقای روحانی در هفتادمین نشست سالانهی مجمع عمومی سازمان ملل صورت گرفت شاید بسیاری از افراد گوش کردند اما کمتر کسی توانست به عمق مسئله پی ببرد. این سخنرانی یاد آور سخن آقای هاشمی رفسنجانی بود که گفت: «تابوی مذاکرات شکست!» یعنی رابطه با آمریکا ادامه خواهد داشت.
این سخنرانی مؤید تئوری برجام « نانوشته »و « فرامتنی» است که تبعات فراهسته ای آن بسیار مهمتر از آن چیزی است که در برجام« نوشته » و « متن » وجود دارد.
با سیری در مسیر دو سال مذاکرات هسته ای تیم آقای ظریف مکرراً شاهد بدست آمدن شواهدی بودیم که این دیدگاه را تأیید می کند. آنچه پیدرپی در حال تأیید شدن است و در سخنرانی اخیر آقای روحانی در سازمان ملل مشهود بود این است که برجام بخشی از یک برنامه بزرگتر است و برای طرف آمریکایی نقطهی امید بسیار بزرگی است تا جایی که رژیم صهیونیستی امیدوار در به رسمیت شناختن خود از سوی ایران بود و مقامات ارشد امریکا امیدوار به تغییر نظام یا حداقل تغییر رفتار نظام هستند .
برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ صرف نظر از اینکه در متن دارای عیوب و کاستی های فراوانی است برای طرف آمریکایی و برخی در داخل ایران تا جایی ارزش دارد که تکمیلکنندهی پازل بزرگتر «گذر از ایدئولوژی به استراتژی » در ایران باشد .
از دید آمریکا و دوستان داخلیاش، برجام، فراهمکنندهی زیرساختی است که با شکلدهی یک سلسله اتفاقات در حوزهی افکار عمومی، دیپلماسی و سیاست ، اقتصاد و فرهنگ ایران را در ابتدا از کشوری انقلابی به کشوری عادی تبدیل کند . یعنی تنزل از ایدئولوژی به استراتژی. بررسی تفصیلی گذر از ایدئولوژی به استراتژی و نمونه های تاریخی آن در اینجا میسر نیست و نیازمند نوشته ی مفصل در این باره می باشد. آنچه در اینجا پراهمیت است دریافتن جهان پس از برجام و فصل جدید روابط است که رییس جمهور بر آن تأکید دارد.
قبل از هرچیز واضح است که دولت ، آمریکا را کدخدا می داند و ادبیاتش در پسا توافق بیشتر از قبل فرق کرده تا جایی که در بیست و هشتم مرداد ماه امسال رییس جمهور با لحنی تهدید آمیز گفت: «نباید فکر کنیم پس از حصول توافق می توانیم هر طور که بخواهیم حرف بزنیم». و پس آن دیدیم که دائماً از فضای جدید پسا توافق صحبت می کنند و در سخنرانی اخیر در سازمان ملل هم به جد از توافق گذر کرد و از دوره جدید صحبت به میان آورد تا جایی که گفت :« از نظر ما توافق حاصله هدف نهایی نیست، بلکه تحولی است که می تواند و باید مبنای دستاورد های بیشتری باشد» و تا جایی که آشکارا از مذاکره ی برد_برد بر سر مسائل منطقه ای خبر داد.
اکنون جلوتر آمده و به دیدار و خوش و بش اتفاقی! محمدجواد ظریف و باراک اوباما رسیده ایم . با توجه به اینکه همه ی این حوادث اتفاقی و از سر قضا و قدر! بوده و از مزایای فضای جدیدی می باشد که در دنیای پسا برجام دارای قاعدی است . سؤال اینجاست که چرا در دنیای پسا برجام که دنیای جدیدی است، به صورت کاملاً اتفاقی و همینجوری مشکلی از مشکلات مردم حل نمیشود؟ آیا فقط در این دنیا اتفاقات در جهت تعامل و رابطه بیشتر با آمریکا میافتد؟
پرواضح است که «برجام نانوشته» بسیار خطرناک تر از خود متن است و به تعبیر جانباز بصیر در دیدار رهبر معظم انقلاب «نگه داشتن پا لای در است » به طوری که تا ۱۰-۱۵ و ۲۰ سال دیگر هم ایران به بهانهی برجام باید با آمریکایی ها نشست و برخاست داشته باشد! آیا نمی توان گفت که دولت به دنبال بازماندن مسیر تماس با آمریکا یا همان «نگه داشتن پا لای در » است؟
جای سؤال است که در این سیاست « هیچی نگو بدش میاد » دولت آقای روحانی که در حال نگهبانی از زیر ساخت رابطه با آمریکا و مذاکرات برد-برد منطقه ای و جهانی است چه چیزی عاید منافع ملیای که اینقدر در سخنرانیهای خود سنگ آن را به سینه می زنند شده است ؟
جز اینکه سرمایه انقلابی ملت ایران را به حراج گذاشتهاند و جز اینکه بیش از ۴۰۰ جنازه ایرانی در صحرای سوزان منا روی زمین مانده و رژیم ورشکسته و جاهلی سعودی برای ایران شاخ و شانه می کشد و وزیر تازه به دوران رسیده سعودی به ظریف وقت ملاقات نمی دهد و باافتخار این ماجرا را جهانی می کند!در حالی که در ایران نظام جمهوری اسلامی از موضع اقتدار به جهان اسلام این پیام را می دهد که باید تکلیف آل سعود مشخص شود؛ ناگهان خبر می آید که محمدجواد ظریف پشت در محل اقامت عادل الجبیر ماند! تا مشخص شود درصحنهی رویارویی ایران و سعودی ها پای دیپلماسی ما لنگ می زند!
در حالی که ایران غرق در غم سنگین جان باختن مظلومانهی بیش از ۴۰۰ فرزند خود است اما دیپلماسی منفعلانه وزیر امور خارجه نمک بر زخم مردم می پاشید! در شرایطی که کاروان دولتی ها سفر کامل خود را نیمه تمام گذاشتند خبر آمد که دکتر ظریف با اوباما دست داد و خوش و بشی هم کرد! آن هم با سوء استفاده از عزای مردم و در شرایطی که خبرها حاکی از تلاش سعودی ها برای دفن پنهان جانباختگان بود و در شرایطی که چشم گریان مردم به دولت است تا جنازههای جانباختگانشان را به آن ها برسانند .
اکنونکه روابط تان با آمریکا خوب شده و در فاز هم زیستی مسالمت آمیز همراه با صلح پایدار به سر میبرید و در راهروهای سازمان ملل اوباما را هم تصادفاً می بینید، چرا همپیمانان منطقهای آمریکا عزت و آبروی ایران را به بازی گرفته و برای صدور یک ویزا بهزانو زدن و واسطه تراشیدن افتادهاید؟
اما نکته قابلتوجه و قابلتأملی که در فاجعه مصیبتبار منا بسیار روشن و مبرز است این است که تئوری خورشچف اگر به درد می خورد شوروی را از هم نمی پاشاند و همچنین دیپلماسی خورشچفی اگر کارآمد بود آقای ظریف مجبور به زانو زدن مقابل امیر کویت نمی شد .
در نهایت در ایران تئوری خورشچف منجر به این می شود که دولت برای به دست آوردن دل دیگران و قطع نشدن رابطه با آمریکا سیاست « هیچی نگو بدش میاد » را پیگیر باشد تا جایی که حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی ) یکتنه حق مظلومان را از ظالمان بگیرد و دشمنان و دنبالهروهایش را سیلی بزند و سر جایشان بنشاند .
ناصرشفیعی-فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است
دیدگاه خود را ثبت کنید