علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان؛
این فکر که بالاخره آمریکا کدخداست و باید از او اطاعت کرد و نمیتوان برای همیشه با او جنگید، همچنان وجود دارد/ «خطر فرهنگی» زیربنای همه خطرهای دیگر
بعد از شاه، خطر فرهنگی که زیربنای همه اینهاست، همچنان باقی است؛ یعنی این فکر که آمریکا کدخداست و باید از او اطاعت کرد و نمیتوان برای همیشه با او جنگید، همچنان وجود دارد.
گروه سیاسی – رجانیوز: علامه مصباح یزدی در دیدار جمعی از دانشجویان دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین خطر فرهنگی زیربنای همه خطرهای دیگر دانست.
مشروح این سخنرانی بدین شرح است:
فرض کنید کسی که پزشک است بگوید به من ارتباطی ندارد که چه کسی و چگونه کشور را اداره میکند یا با دشمنان خارجی و دوستان خود چگونه رفتار میکند؛ اما گاهی شرایطی پیش میآید که به دلیل خیانت مسئولان ـ مانند رژیم گذشته که همه سرمایههای ما در دست دشمنان قرار داشت ـ همه هستی انسان بر باد میرود؛ دنیا و آخرت او نابود میشود. برای مثال، همه، مرکز اسلام را مکه و مدینه میدانند؛ بیشترین منابع نفتی و ثروت بادآورده در این منطقه قرار دارد؛ بگونهای که حتی حساب آن نیز در دستشان نیست؛ اگر آنها میتوانستند این ثروت خدادادی را خودشان استخراج و مدیریت کنند، اول کشور خودشان را آباد و بعد هم سایرعالم اسلام را مدیریت میکردند.
این، هم افتخاری برای خودشان بود و هم سعادت مردم تأمین میشد و با این ثروت هنگفت مسلمانان نیز ارباب میشدند و عزت پیدا میکردند. اما الان وضعیت چگونه است؛ دشمن این ثروت را با عنوان خرید، استخراج میکند و وقتی میخواهد پولش را بدهد، میگوید چون شما را خیلی دوست داریم، در عوض پول آن، به شما اسلحه میفروشیم و با این کار بازار اسلحهسازی خودشان را رونق میدهند. بعد از دادن اسلحه به آنها میگوید البته باید زیر نظر من از این اسلحه استفاده کنید و کارشناس آموزش آن را من به شما میدهم؛ یعنی رمز آن را فقط در اختیار خودشان نگه میدارند و بعد میگویند مسلمانهای همسایهتان را بکشید. یعنی چه؟ یعنی با سرمایه خودتان برادران دینی، همسنخ و همسایهتان را با ثروت خودتان بکشید. آیا رسوایی از این بیشتر در عالم میشود؟ حماقتی بیشتر از این وجود دارد؟ امکان دارد که انسان ثروتش را به کسی بدهد و اسلحه بخرد تا دوست، همسایه، همقوم و همزاد خود را بکشد؟!
نمونهای از وابستگی به دلیل بیتوجهی به مسیر درست انسانی
اگر بنا باشد در عالم دو کشور وجود داشته باشد که از نظر نژاد، فرهنگ و اقلیم نزدیکترین روابط را با هم دارند، این دو کشور حجاز و یمن است. اصل عرب این کشورها هستند؛ شاید از یک نظر، یمنیها در عربیت اصیلتر از حجازیها هم باشند؛ آنگاه دشمن، سرمایه اینها را میگیرد و بعد هم منت بر سر آنها میگذارد که من در مقابل این دلارها، به شما سلاح میدهم و بعد هم میگوید برادرهایتان را بکشید! آنها هم قبول میکنند؛ چون به آنها میگویند اگر این کار را نکنید، فردا حکومتتان را ساقط میکنیم و پسرعموهای دیگر شما شاه میشوند و شما باید نوکری کنید؛ بدبختی از این بالاتر میشود؟
فساد بالاتر از این، آن است که افرادی دیگر که با اسلام سروکار دارند میگویند مسلمانها عجب ملت احمقی هستند؛ اینجا که مرکز اسلام است، چه بلایی بر سر ثروتهای خدادادیشان میآورند؛ اگر اینها عقل، فرهنگ و دین درستی داشتند، خودشان را اداره میکردند؛ اینها چطور میخواهند دنیا را اداره کنند؟! چرا؟ برای اینکه نفهمیدند برای چه آفریده شدند و دین برای چه آمده است؛ به خیالشان همه اینها آمده است تا آنها به هر شکلی اطفای شهوت و هوسرانی کنند و بعد هم هر چه میخواهد بشود. اگر از ابتدا درست میفهمیدند، برای چه آفریده شدهاند و این جامعه، امکانات، ثروتها و معادن برای چه در اختیارشان است، آنگاه عاقلانهتر برخورد میکردند و این همه زحمت هم برای مسلمانان دنیا درست نمیکردند.
اینها را نمیتوان تقسیم کرد؛ نمیتوان گفت من معدن نفت را استخراج میکنم، ولی کاری ندارم که پولش را چه کسانی میگیرند و با چه معامله میکنند و یا اگر به جای آن اسلحه دادند، چه کسی میخواهد این اسلحهها را آموزش دهد و اینکه چرا رموزش را به ما یاد نمیدهند؛ مهم نیست که هر اسلحه یا هواپیمایی را برای تعمیر به آمریکا بفرستند؛ فعلا پولی بگیریم و چند روزی خوش باشیم و بعد هم هر چه میخواهد بشود، مهم نیست.
همه باید این را بدانند که برای چه آفریده شدهاند، به کجا میروند و راه خوشبختی ابدیشان چیست؛ این همان اصول دین، یعنی توحید، نبوت و معاد است. ما برای کسانی که منکر دین هستند یا در اثر عوامل مختلفی دچار دینهای انحرافی میشوند، ناراحت میشویم؛ اما بخشی از آن هم تقصیر خودشان است که همت نکردند.
شاه؛ ژاندارم منطقه
حدود چند قرن است که ما کمابیش به غرب وابستگی پیدا کردهایم؛ از وقتی که اسلحه آتشین در اروپا ساخته شد، کشورهای اسلامی کمابیش وابسته شدند؛ چون اینها خودشان این تجهیزات را نداشتند و از آنها یاد گرفتند؛ بتدریج پیشرفتهای صنعتی دیگر نیز به آن ضمیمه شد. این حرکت در کشور ما، بویژه از اوائل دوره قاجار و اندکی قبل از آن شروع شد. در بین کشورهای اسلامی، اولین کشوری که با اروپاییها ارتباط پیدا کرد -به خاطر استفاده از توپهای آتشین- کشور ترکیه بود.
آنها اسلحههای آتشین را از اروپاییها دریافت کردند و با ایران جنگیدند. بتدریج، ما در همه چیز احساس ضعف کردیم و کارمان در این اواخر به اینجا رسید که در همه چیز وابسته شدیم؛ یعنی عینا نقشی را که امروز سلطان عربستان ایفا میکند، سالها پیش شاه ایران این کار را انجام میداد؛ نفت ایران را میخریدند و بهجای آن اسلحه میدادند و میگفتند با خلق ظفار در عمان بجنگید! شاه میباید سلاحهایی را که در مقابل پول نفت ایران گرفته بود، به همراه سربازهای ایرانی به عمان میبرد و با عدهای طرفدار کمونیسم و مخالف غرب میجنگید و ثروت و نیروهای خود را هدر میداد، چون آمریکا گفته بود. به تعبیر خودشان، آن روزها شاه ژاندارم آنها در منطقه بود؛ وقتی انقلاب اسلامی رخ داد، این معادلات را بر هم زد. آنها میپنداشتند بزودی میتوان این انقلاب را کنترل کرد؛ بر این اساس میگفتند در طی شش ماه یا یک سال فاتحه انقلاب اسلامی را میخوانیم؛ وقتی نتوانستند این کار را انجام دهند، گفتند تا دو سال آن را تمدید میکنیم. بعد هم دیدند این تو بمیری، غیر از آن تو بمیریهاست؛ بالاخره جنگ عراق را بهوجود آوردند و هشت سال ما را درگیر جنگ کردند؛ اما ملت انقلابی ایران، به برکت راهنماییهای امام، روح اسلام، تشیع و آموزههایی که از مکتب امام حسین فراگرفته بود، باز هم تسلیم نشد.
خطر فرهنگی؛ زیربنای همه خطرهای دیگر
بتدریج جایگاه شاه به دو کشور ترکیه و عربستان داده شد؛ ولی خطر فرهنگی که زیربنای همه اینهاست، همچنان باقی است. یعنی این فکر که بالاخره آمریکا کدخداست و باید از او اطاعت کرد و نمیتوان برای همیشه با او جنگید، همچنان وجود دارد. وقتی از آنها میپرسید پس دین برای چیست، میگویند دین برای روابط انسان با خداست، اعتکاف کنید، در ماه رمضان روزه و احیا بگیرید، اینها برای دین است؛ اما مسائل سیاسی و روابط بینالملل و این نوع امور به شما ارتباطی ندارد و به تخصص خاص خودش نیاز دارد؛ کسانی که سی سال در آمریکا زندگی کردند و تربیت شدند، آنها بهتر این نوع مسائل را میدانند و باید این کارها را به آنها واگذار کنید. متأسفانه این نوع مسائل هنوز در فرهنگ ما هست و امکان دارد به نسل بعد نیز انتقال داده شود. بخش اول هم که جزء ضروریترین امور است، آنها نیز روزبهروز در حال کمرنگ شدن است و بهجای آن، مسائل اقتصادی و مادی و پیشرفتهای صنعتی خیلی پررنگ میشوند و مسائل معنوی رنگ میبازد.
دیدگاه خود را ثبت کنید