علیرضا معاف-رجانیوز:
۱) اقتضائات رهبر دوم
موسی به هنگامی برگزیده شدن از جانب حق و در اولین مأموریت خود از خدای جل و علی درخواست نمود تا هارون برادرش را نیز همراه خود او به این مأموریت گسیل نماید تا بار سنگین مواجهه با طاغوت را باهم بر دوش بکشند. استدلال موسی آن بود که هارون فصیحتر از من است و میتواند به خوبی عهدهداری جانشینی مرا بکند.
هارون در تمام برههها همراه موسی بوده و او را یاری میکرد، از مقابله با فرعون گرفته تا کوچاندن قوم لجوج یهود و تا تشکیل حکومت جهانی موسوی. موسی به قوم خویش بارها وصیت کرده بود که هارون را به عنوان جانشین و وزیر و جایگزین خود در مواقع غیبت و یا پس از خود منصوب میکنم و پیروی از او همچون پیروی از من است. کلیمالله اما در برهه هایی از هر سال به شوق مناجات با ربالعالمین قوم خود را که بسیار به آنان شفیق و مهربان بود رها میکرد و به کوه طور عزیمت میکرد. قوم موسی اما با آنکه آن همه تعاریف هارون را شنیده بود، قدرت مدیریت او را از نزدیک لمس نموده و تأکیدات موسی نسبت به هارون را دیده بود اما با هارون رفتاری سوای رفتار با موسی داشت.
قرآن در این باره میفرماید: «و لقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنتم به و ان ربکم الرحمن فاتبعونی و اطیعوا امری» اما قوم او در پاسخ گفتند: «قالو لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی» چنین بود که این قوم ارشادات هارون را نپذیرفته و دچار فتنه سامری شد. موسی پس از بازگشت از میقات به توبیخ برادر پرداخت و خطاب به او گفت:« قال یا هارون ما منعک اذ رایتهم ضلوا الا تتبعن،افعصیت امری قال یابن ام لا تاخد بلحیتی و لا براسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل و لم ترقب قولی» مشکل در آنجا بود که قوم موسی دین را از دستان موسی گرفته و ظرفیت باز تولید نگاه به ولی را در غیر از موسی نداشت. آنان گمان میکردند که اگر ولیای که با او انقلاب کرده، طاغوت را بر نیل مستغرق کرده و با او حکومت جهانی تشکیل داده است از میان برود و یا به غیبت فرود رود دین او نیز به همراه او دفن شده و نابود می شود. قوم بنیاسرائیل رهبر اول خود را پذیرفت اما در انتقال این رهبری به رهبر دوم دچار اعوجاج و ایستایی شد.
این مصیبت در جریان تاریخ صدر اسلام با ابعاد پیچیدهتری تکرار شد. مردم زمان رسول الله(ص) آنچنان عشق و علاقه به پیامبر رحمت للعالمین نثار میکردند که قطرهای از آب وضوی آن پیغامبر الهی از صورت مبارک شان جاری نمیشد مگر آنکه آنرا به عنوان تبرک برای خود برمیگرفتند. این مردم اما همچون قوم موسی تاکیدات رسول گرامی(ص) پیرامون امیرالمومنین را بارها و بارها شنیده بودند که «انت منی بمنزلت هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» اما در هنگامی که در جنگ احد شایعه شهادت رسول خدا را شنیدند، بر خود لرزیدند و کار دین خدا را تمام شده دانستند.این چنین بود که قرآن کریم فرمود: « و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا و سیجزی الله الشاکرین» این عدم ظرفیت و درک رهبر دوم از سوی مردم برای پیشبرد دین علاوه بر آن بود که در عهد پس از رسول الله(ص) مدعیان زیادی – علیرغم عدم صلاحیت و توان لازم راهبری امت – چشم به جایگاه الهی رسول الله(ص) دوخته و به امیرالمومنین(ع) رشک میورزیدند. امت نیز گرچه پیامبراسلام(ص) را پذیرفتند و دستورات او را در زمان حیات ایشان اجرا میکردند اما در این انتقال رهبری، دچار ظاهربینی کوته نگری و اشتباه شدند.
کسانی در جامعه پیدا شدند که خود را هم عرض امیرالمومنین(ع) پنداشتند و برخلاف آنکه تأکیدات مکرر پیامبر(ص) مبنی بر صلاحیتهای علی بن ابیطالب(ع) را شنیده بوده و خود نیز بر آن واقف بودند اما حب دنیا و مقام آنان، با امیرالمومنین(ع) کاری کرد که مدت ۲۵ سال، بهترین جایگزین رسول خدا(ص) خانه نشین شد.
این خواص مردود که علی القاعده میبایست سخن رسول الله(ص) را بر چشم نهاده و به رهبریت علی بن ابیطالب(ع) تمکین کرده و او را یاری مینمودند خود را «یکی» در مقابل «علی» فرض کرده و حاضر به پیروی از او نشدند.
حتی پس از ۲۵ سال خانه نشینی علی در حالیکه بسیاری از فحول و کبار صحابه از میان رفته بودند برخی باقی ماندگان آنان همچون طلحه و زبیر میخواستند بیعت خود با علی(ع) را مشروط سازند؛ مشروط به آنکه سهم آنان در این قدرت حفظ شده و آن هنگام که امیرالمومنین(ع) آنان را به تمکین بیچون و چرا و غیر مشروط خود فراخواند، نکث بیعت با علی(ع) کرده و در مقابل او شمشیر کشیدند. این از سختیهای رهبران دوم است که پس از رهبری اول با جامعه ای از مردم روبرو شوند که قدرت تمیز عدم فاصله میان رهبر اول و دوم را نداشته و از سوی دیگر این مردم توسط خواص مردودی که خود را همردیف رهبری دوم میدانند به عصیان و نافرمانی و پیمان شکنی تشویق میشوند. همچنین است در زمان رهبری دوم، هنگامیکه علی القاعده تفسیر و تبیین و تعیین خط مشی حرکت کلی جامعه از سوی او به مردم ارائه شده و مردم نیز از آن تعبیت نمایند، خواص مردودی که علی القاعده از نسل اول انقلابیون هستند به دلیل رشکبری نسبت به رهبری جامعه، تفسیر و تبیین و خط مشیای خود ساخته و معارض با خط مشی مشخص شده رهبری جامعه به مردم ارائه نموده و حتی با تبدیل، تأویل و تاریخ سازی خود در اذهان عمومی، اعوجاج، نافرمانی و عصیان نسبت به ولایت را تئوریزه و توجیه تراشی میکنند. این مشکل سبب میشود تا دست رهبری بر خلاف رهبری اول بسته شده و اعمال ولایت، سخت و ثقیل گردد. همچنین است که بدلیل آنکه این افراد از قدرت نفوذ، کبرسن، اعتبار و رتبه بالای اجتماعی و سیاسی و شأنیت همراهی با رهبری اول برخوردارند، نه میتوان با آنان برخورد سخت و خشن اعمال و راه را برای ادامه فتنه گری آنان بر بست و نه میتوان بر اقدامات خلاف آنان چشم پوشید.
مشکل دیگر نیز آن است که بالطبع با گذشت زمان، فرزندان واطرافیان این خواص مردود نیز پای در میدان نهاده و سعی میکنند با استفاده از اعتبار خاندانی خود، میراث تصور شده خود از انقلاب را طلب کرده و به خاطر آنکه از یک سو حتی از برخی رو دربایستیهای پدران خود در مواجهه با انقلاب پدران و رهبران اول و دوم تهی بوده و از سوی دیگر از بی باکی، تهور، جسارت و پتانسیل قابل توجه در هدم پایه های انقلاب پدران خود برخورداند، معضل برخورد رهبران دوم با آقازادگان انقلابیون، معضلی جدی و حساس است که چنین معضلی هیچگاه در زمان رهبران اول در میان نبوده است.
مشکل دیگر رهبران دوم نیز که از همین موارد پیش گفته نشأت میگیرد، پدید آمدن مسئله نفاق ودورویی در زمان این رهبران است. چرا که مواجهه رهبران اول بالطبع مواجهه و هدایت جامعه برای مقابله با دشمن صریح و «رو» با پدیده انقلاب است. اما با گذشت زمان مواجهه رهبران دوم با دوستان گذشته و منافقان امروزی است که همان اهداف دشمن صریح را در قالب درونی جامعه پیاده میسازند. به بیان روایات مبارزه با تنزیل ومبارزه با تاویل تفاوت اصلی دو نوع مبارزه است. از این روست که تدبیر، مدارا و صبر، عمدتا در نوع مواجهه با رهبران دوم با اعوجاجات به کار گرفته شده است.
دراین میان اما یکی دیگر از مصائب رهبران دوم گذشت طبیعی زمان پیدایش و حدوث انقلاب اسلامی است. چرا که در زمان حدوث هر انقلاب، بالطبع عده ای به اصطلاح «جوگیر» شده و وارد پروسه انقلاب شده اند. این عده پس از مدتی درمی یابند که این انقلاب در جهت منافع آنان نبوده و از این رو با اصل انقلاب زاویه پیدا میکنند. عدهای دیگر نیز از پیگیری آرمان ها خسته شده، روحیه محافظه کاری در آنان رسوخ یافته و از ادامه دادن مسیر انقلاب «پشیمان» میشوند. همچنین عدهای نیز افزایش صدمات متحمل شده خود در دوران انقلاب را تاب نیاورده و گذشته خود را نفی میکنند. عدهای نیز از انقلابیون سابق دراین مدت از بین رفته و بدین ترتیب، نسل اول هوادار انقلاب در زمان رهبران دوم کاهش یافته و چالش جدید این رهبران، انتقال ارزشهای انقلابی به نسلهای دوم به بعد خواهد بود.
علاوه بر آنچه ذکر شد نیز میتوان موارد متعددی را یافت که اثبات کننده این حقیقت باشد که مصائب دوران رهبران دوم اگر بیشتر از مصائب رهبران اولیه نباشد به یقین کمتر از آن نیست. در جمهوری اسلامی ایران نیز این مصائب البته در مقیاسی خاص انقلاب، بروز و ظهور یافته است و گرچه قاطبه مردم به خوبی ظرفیت نگاه به ولی دوم و ادامه دادن انقلاب اسلامی با او را از خود نشان داده و انصافا نیز بایستی گفت که قدرت مدیریت، صبر، مدارا و تدابیر رهبری معظم انقلاب اسلامی –دام ظله – آنچنان فضا را پر کرده که هیچگونه خلائی از ناحیه فقدان امام راحل عظیمالشأن – ره- در جامعه پدیدار نشد، اما مشکلات و مصائب دیگری همچون اشکال تراشیهای خواص مردود، ابهام افکنی های آنان و خاندان و فرزندان شان و نیز برخی هم عرض خواهیهای آنان با رهبریت جامعه – علیرغم فقدان حتی حداقل های توان رهبری – همچنان در جامعه نیز جاری بوده است. نکته اما آن است که پیوستگی آرمانی گفتمانی و عینیت حقیقی میان رهبری اول و دوم انقلاب اسلامی را، مردم به خوبی احساس کرده اند و از این رو مصائب یاد شده نمیتوانند معضل جدی در جامعه پدید آورند.
فهم و کشف تفاوتهای کارکردی و عملکردی رهبر اول و دوم در نهضتها و انقلابها از اهم مفاهیمی است که به درک تفاوت مصداقی در برخی رفتارهای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب منجر خواهد شد. اکنون که در آستانه ۳۰امین سال رهبری آیت الله العظمی سید علی خامنه ای، می توان با پیشانی بلند و سینه ای ستبر از موفقیتهای چشمگیر نظام اسلامی در پرتو رهبری ایشان سخن گفت، ناشی از همین نکته است.
۲) جهاد بر تنزیل و تأویل، جهاد تأسیس و تثبیت
نیمه خرداد ۱۳۶۸ شمسی بود که خبر رحلت بنیان گذار کبیر انقلاب و جمهوری اسلامی، ایران و جهان را لرزاند. از حضور میلیونی امت ایران در روز وداع با امامشان که گذر کنیم لاجرم به برگی جدید از حیات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران باید متوجه شد. از همان ابتداء خبرگان ملت جمع شدند تا ضمن قرائت وصیت نامه سیاسی- الهی حضرت روح الله، ولی فقیه جدید را کشف نمایند. از همان ابتداء که نام آیت الله «سیدعلی خامنه ای» رئیس جمهور وقت مطرح شد، گروهی علناً و برخی در دل دچار شک، شبهه و حتی عداوتهای شخصی شدند. هر چند اسامی آنان که در ان روز به نشانه موافقت با رهبری رئیس جمهور جوان نایستادند حقایق و واقعیتهای زیادی را برملا خواهد نمود لیکن نکته مهمتر در همین عدم ایستادن نهفته است. از همان نخست که سیدعلی آقا خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی و امام امت توسط خبرگان ملت کشف گردید قضایای جدیدی هم رُخ نمود. بتدریج آنان که سالها در بیت منتظری و تیم مهدی هاشمی با هم جمع شده بودند و کسانی که امام خمینی (ره) بواسطه صلابت انقلابی مردم اجازه رشد تفکرات چپ و مارکسیستی شان را نداده بودند، در جمع های گوناگون به هم پیوستند و حلقه های مختلف سیاسی و فکری را ایجاد کردند تا بتوانند منویات درونیشان را که سالها پنهان داشته بودند، عیان کنند. از اعضای مثلث «ما نمیتوانیم» که امام را مجبور به صلح ۵۹۸ کردند تا نظریه پردازان مثلاً دینی بیت منتظری چون سروش و کدیور در کنار مثلاً توابین مجاهدین خلق که در دفتر اطلاعات نخست وزیری چنبره زده بودند، به هم رسیدند تا فتنه کنند.
از این حیث همیشه تاریخ همین را گواه داده است که چون رهبری الهی در هر جا و در اعصار تاریخ به پا خاسته و نهضتی الهی را رقم زده و آنگاه با حمایت امم روبرو گردیده بعد از رحلتش کسانی با نام او نهضتش را خالی از محتوا کردهاند و جز فرم و تشریفاتی را نگاه نداشتند.
حوالی دهه سوم پس از هجرت و حواشی سال ۳۶ه.ق بود که دو سپاه کوفه و شام یکی به رهبری امیرالمؤمنین (ع) و دیگری به سرکردگی «معاویه بن ابی سفیان» در جایی به نام «صفیّن»، قریه ای مخروبه از قرای «روم» به هم رسیدند. «عمّار بن یاسر» یکی از پنج نفر «شرطُه الخمیس» بود که در ماجرای سقیفه با حضرت امیر (ع) پیمان یاری تا پای جان بسته بودند، والی شهر کوفه در زمان خلیفه دوم، از متنفذان در روشنگری مردم نسبت به فساد دستگاه حکومتی خلیفه سوم یار همیشگی علی بین ابی طالب (ع) در میانه جنگ با سپاه شام آرام و قرار نداشت. هر جا که زمزمه شکّ و شبهه در لشگر عراق پدیدار میشد عمّار آنجا بود و خطابه ای میخواند لیکن یکی از مهمترین جملات وی در صفین مربوط است به اولین رجزخوانی اش که گفت: «نحنُ ضَرَبناکُم عَلى تنزیلِه؛ فَالیَوم نضربُکُم عَلى تأویلِه.» (نور الثقلین، ۲/۴۸۲ الی۴۸۵٫): «در گذشته با شما بر اساس تنزیل قرآن نبرد کردیم و امروز بر اساس تأویل آن نبرد مىکنیم.» ساده اندیشی است که گمان شود این جمله عمار که سالها پای درس مکتب نبوی و علوی بوده فی البداهه صادر شده است. لذا مسئله جهاد بر سر «تنزیل» و «تأویل» قرآن و اسلام چیزی است که در احادیث نبوی و روایات رسیده از وجود شریف امیرالمؤمنین(ع) بدان اشارات مستقیم شده کما اینکه رسول الله(ص) فرمودند: «من بر تنزیل قرآن میجنگم و «علی» بر تأویل آن خواهد جنگید.». (مستدرک حاکم، ص۱۲۲)
«تأویل» در علوم قرآنی در مقابل «تنزیل» به کار میرود و در فقهاللغه عرب به «مآل شىء» و «سرانجام او» تعبیر میشود لذا شهید علّامه «مرتضی مطهری» در این باب میگوید: «جمله ای دارد امیرالمؤمنین. این جمله از مسلمات تاریخ است که امیرالمؤمنین در همان جریان صفین و جمل و غیره میفرمود: “پیغمبر بر تنزیل میجنگید و من باید بر تأویل بجنگم!” دشواری کار علی(ع) همینجاست. پیغمبر با تنزیل میجنگید؛ یعنی با دشمن روبهرو بود یا میخواست روبه رو بشود. آیه ای در مورد معین نازل میشد، در همان موردی که آیه نازل میشد، همه مسلمین میدانستند که این آیه قرآن مال همین جاست؛ میرفتند و میجنگیدند. دیگر برای کسی شک وشبههای باقی نمیماند. اما علی باید با تأویل بجنگد؛ یعنی آیه قرآن همین آیه قرآن است اما شأن نزول، آن شأن نزول نیست؛ مربوط به زمان پیغمبر است. روح همان روح است، روح همان دستور است ولی شکل فرق کرده است. علی باید با تأویل بجنگد. تأویل از ماده “اول” است. اول یعنی رجوع. مؤول یعنی مرجع. اینکه میگوید من به تأویل باید بجنگم، یعنی این چیزی که الان من باید با او بجنگم، ظاهر و شکلش نیست اما روح و معنی و برگشتش همان است. ظاهر این میگوید آیه قرآن، اما روح و باطن و معنایش همان کفر است؛ یعنی من با نفاق باید بجنگم.» ( سخنرانی شهید علّامه مطهری، مسجد الجواد تهران، ۱۳۵۰ه.ش)
عمر حکومت علی بن ابیطالب (ع) بعنوان خلیفه چهارم هر چند کوتاه شد امّا بزرگترین جنگ ها، فتنه ها و توطئه ها را به خود دید. مقابله با ناکثین، قاسطین و آنگاه مارقین کمر هر حکومتی را میتوانست بشکند. چه آنکه تا آن روز مسلمین در جبه های که هم کیشانشان حضور داشته باشند نجنگیده بودند، تا قبل از بروز عدالت علوی و اسلام ناب محمدی (ص) در دوران حکومت امیرالمؤمنان(ع) هر چه جهاد بود بین مسلمین با مشرکین یا کفار بود خواه مشرکین و کفار شبه جزیره عربستان و خواه جنود ایران و روم پادشاهی. علی(ع) چون با زیاده خواهی «طلحه» و «زبیر» مواجه شد افسار عدالت بر دهان آنان کشید و این شد زمینه ساز اولین فتنه در دوران خلافت حضرت امیر(ع) که گروه اول ناکثین (پیمان شکنان) را با شتر سرخ موی «عایشه» امّ المؤمنین به گود جنگ آورد. گویند چون حضرت در جمل با مردم بصره سخن گفت و به روشنگری پرداخت، اذعان آنان به حق را دید و حجت بر خود تمام کرد به آرایش نظامی سربازان و افسران خود پرداخت و این آیه را تلاوت کرد: «وان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دینکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ایمانلهم لعلهم ینتهون» (سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲٫): «اگر آنان سوگندهاى خود را شکستند و به آیین شما طعنه زدند با سران کفر نبرد کنید براى آنان پیمانى نیستشاید آنان باز داشته شوند.» و آنوقت فرمود: «به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید و محمد را براى نبوت برگزید آنان مورد این آیه هستند و از روز نزول این آیه با پیمان شکنان نبرد نشده است.». (نور الثقلین، ۲/۴۸۲الی۴۸۵٫)
از آن روز تا بحال چیزی حدود ۱۴۰۰ سال قمری گذشته است و هنوز جهاد مؤمنین بر سر «تأویل» باقی است. بعد از حیدر کرّار(ع) فرزندان معصومش نسل به نسل و عصر به عصر به انحاء گوناگون با منافقان درگیر گشتند تا قرائت ناب از اسلام نبوی حیات خود را ادامه دهد و روزنهای یابد به تاریخ و در عصر اطلاعات و بعد از یک پروسه تاریخی طولانی مدت که دین توسط رنسانس اروپائیان به انزوا کشیده شده بود؛ فرزندی از فرزندان فاطمه س و سیدی از سلاله پاک رسول از شهر فقاهت جواهری، قم قیام کند و دوباره «تأویل» راسخون علم را به گوش جهانیان برساند.
از این پس «روح الله الموسوی الخمینی» جنگید تا «تأویل» درست از اسلام در قالب حکومت «جمهوری اسلامی» با رکن اساسی «ولایت مطلقه فقیه» را به عرصه بین الملل بشری عرضه کند لیکن اینبار «تنزیل» امام راحل (ره) تأسیس «تأویل» صحیح از اسلام بود که ادامه راهِ دانشگاههای سراسری باقر و صادق (ع) بود. از سال ۱۳۴۲ ه.ش امت ایران به امامت امام خمینی (ره) در راه اینکه جمهوری اسلامی را تأسیس نمایند جنگیدند و جهادشان با طواغیت و سر سپردگان به غرب بود که از آنچه میکردند و داشتند ابایی نداشتند. اما چون دوره «تنزیل» انقلاب و جمهوری اسلامی پایان یافت آنجا که اقتدار رهبر انقلاب و همراهی امت بود کم کم نفاق هم بروز کرد. آنان که به طمع چیزی همراه انقلاب بودند با ظاهری اسلامی و انقلابی و با منویات درونی خویش سعی کردند در بدنه انقلاب رسوخ کنند. همانطور که در صدر اسلام مقارن با رحلت رسول اکرم(ره) منافقین جرأت عرض اندام یافتند این بار نیز منافقان با رحلت خمینی(ره) دست به سازمان دهی زدند. چنانچه در دوره حضرت امیر(ع) کسانی خود را قاری و صحابه رسول نامیدند و بر سر «تأویل» با وصیّ خدا جنگ کردند این مرتبه نیز یاران قدیم انقلاب از نفوذی منافقین نفوذی گرفته تا یاران زیاده خواه خود را پیروان خط امام نامیدند و بر سر «تأویل» انقلاب اسلامی با ولی فقیه کارزار آغاز کردند.
بازخوانی جبهه همیشگی بین مؤمنین حقیقی و راسخون علم که مسئولین «تأویل» قرآنند با منافقین و علمای اسلام طریقتی از صدر اسلام تا تاریخ معاصر انقلاب اسلامی ماجرای صد مَن کاغذ است که مجال این فرصت نیست. لیکن مهمترین مسئله در جهاد «تنزیل» و «تأویل» یک واژه است: «نفاق». آنچه در جهاد «تأویل» کار را سخت و دشوار میسازد نفاق منافقان است. اینکه مردم بفهمند حضور اسلام بهتر از حضور طواغیت بر رأس حاکمیت است هر چند مهم است لذا چیز چندان دشواری نیست. آنچه کار را پیچیده تر میکند این است که کسانی بخواهند در اسلام بخیزند و آن را وارونه نمایند و اسلام را با فُرم و نام «اسلام» حفظ کنند اما محتوا را آنطور که میخواهند تغییر دهند. در اینصورت مارقین پیرو قاسطین و ناکثین میشوند و به قصد قرب الی الله امام حسین (ع) را به آن وضع شهید میکنند. از همین باب است که وقتی حضرت امیر (ع) برای «محمد بن ابی بکر» والی مصر نامه مینگارد ضمن اشاره به حدیثی نبوی خطر نفاق و جهل را بیش از هر چیزی میدانند. راز این خطر زائد الوصف در منافقین در سه حقیقت است که شهید معلم مطهری به آنان تصریح میکند:
۱- تعریف نفاق: «کلمه “نفق” در قرآن آمده است: “إن تبتغی نفقاً فی الأرض او سلما فی السماء”۷٫ لغت شناسان میگویند نفق یعنی راه؛ البته راههای مخفی و پنهانی.» عربها لغتی دارند به نام “نافقاء” که به معنی یک راه مخفی درونی سرپوشیدهای است در لانه موش صحرایی که برای دنیای موش صحرایی جزء اسرار نظامی است و دشمن از آن با خبر نیست. منافق را چرا منافق میگویند؟ میبینیم گفتهاند برای اینکه دو در برای خودش قرار داده: یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد میشود و یک در خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است؛ از یک در وارد و از در دیگر خارج میشود.». این نقطه دقیقاً همان چیزی است که در منافقین انقلاب اسلامی از مجاهدین خلق گرفته تا نفاق سبز و حالا جریان نفوذی دیده میشود.
۲- کارکرد نفاق: «قرآن منافقین را- همان منافقینی که در زمان خود رسول اکرم بودند- به صورت افرادی جدا از هم نمیبیند. به صورت یک دسته متشکل و همفکر که در میان آنها همبستگی وجود دارد، میبیند. آیهای است در سوره توبه. میفرماید: “و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر” الی آخر. مردان مؤمن و زنان مؤمن حامیان یکدیگر هستند، وابسته و پیوند خورده به یکدیگر هستند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند. در مقابل، کافران را ذکر نمیکند، منافقان را ذکر میکند. برای منافقان هم چنین وابستگی قائل است. گو اینکه کلمه “اولیاء” را به کار نمیبرد، ولی میفرماید: بعضهم من بعض بعضیهاشان از بعضی هستند؛ یعنی اینها از یکدیگر هستند. این تعبیر “همبستگی” از تعبیر “بعضهم اولیاء بعض” اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست؛ چون در برخی دیگر از آیات قرآن این تعبیر هست و مفسرین اینچنین میفهمند که اینها آنچنان به یکدیگر وابسته هستند که یکی هستند. مفهوم “بعضهم من بعض” اتحاد و یگانگی را میرساند که بالاتر از مفهوم حامی بودن و ناصر بودن است. نقشه و عملشان درست ضد عمل مؤمنین است. اگر مؤمنین مردم را ترغیب میکنند به آنچه که “معروف ” نامیده میشود و کار خیر است و اگر از کارهای شر باز میدارند، اینها درست در جهت عکس فعالیت میکنند؛ نقش بازدارندگی دارند که در آیات دیگری از قرآن میتوان استنباط و استفاده کرد.
از جمله همینجا: “و یقبضون أیدیهم” و دست خودشان را قبض میکنند، بسط ید ندارند، موقع کار و عمل که میشود، عقبنشینی میکنند، از داخل به جامعه اسلامی صدمه و ضربه میزنند.». و این نکات همانی است که در زمان بنی صدر پیوسته شهید بهشتی و نزدیکانش از طرف منافقین مانع پیشرفت دولت و ملت نامیده میشدند، در دوم خرداد مدام بر لوایح دو قلو اصرار میشد و هرگونه ناکارآمدی را مربوط به نهادهای ذیل ولی فقیه میدانستند و امروز نیز جریان نفوذی با پروژه سازیهای گوناگون کشور را دچار شوک روانی میکند تا از حرکت باز ایستد.
۳- ابزار نفاق: «ابزار منافق چیست؟ نمیشود منافق را در دنیا از میان برد؛ هست. بشر است، منافق میشود. بشر وقتی در جامعهای قرار گرفت و دید اگر بخواهد بر خلاف اصولی که مردم جامعه به آن اعتقاد دارند، تظاهر کند، جامعه او را درهم میکوبد، فوراً تظاهر میکند؛ به همان لباس درمیآید ولی جامعه باید خودش آگاه باشد و گول تظاهر و فریب را نخورد. … خیلی عجیب است! پیغمبر از دو چیز اظهار نگرانی کرده است: از نفاق و منافق؛ و دیگر اینکه از توده امت جاهل و نادان باشند. در آنجا فرمود: “إنی لا أخاف علی امتی مؤمنا و لا مشرکا” تا آنجا که فرمود: “و لکنی أخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان”. در اینجا میفرماید: “إنی لا أخاف علی امتی فقر و لکن أخاف علیهم سوء التدبیر” من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم بیم ناک نیستم؛ یعنی کمی ثروت، امت من را از پا درنمیآورد. آن چیزی که من از آن نگران هستم فقر معنوی و فکری و فقر اندیشه است.». راه مبارزه با نفاق هم گرفتن ابزارش است و با بصیرت افزایی امت، نفاق منافق خنثی میگردد.
لذا همین سه عنصر خطر آفرین منافقین و نحوه مبارزه با آنان است که کار وصی امم را سخت مینماید، اینکه وصی امت باید رو در روی منافقینی که بعضاً یاران نهضت و قادمین انقلاب بودند بایستد و روز به روز مردم را تربیت کند تا شکار ناکثین و قاسطین نشوند. حال محکمتر فریاد میزنیم: «خامنهای خمینی دیگر است؛ ولایتش ولایت حیدر است.»
۳) سیری در ابعاد وجودی و مدیریتی همتراز و همسان امام خمینی و امام خامنه ای؛ از گفتمانسازی تا راهبری
سخن در باب ظرفیتهای شخصیتی، سعه وجودی و ابعاد مدیریتی امام کبیر انقلاب اسلامی ایران – رحمه الله علیه – و خلف صالح و بیبدیل او رهبر معظم انقلاب – مدظلهالعالی – به واقع بسی سخت و ناممکن است اما در این بخش از مقاله سعی بر آن است تا ۲ بعد از این ابعاد مهم، اندکی رونمایی شود.
الف: ابعاد شخصیتی و فردی
تضلّع، همه جانبهگرایی و شخصیتِ ذوابعادی از جمله ویژگیهای برجسته انسانهای بزرگ تاریخ بوده است. انسانهای برجسته تاریخ عناصری متکثر، کثیرالاضلاع، چندوجهی و ذوابعاد هستند و به اقتضاء هر رویداد و مسأله مستحدثه ای یکی از این ابعاد تجلی می کند. به گونهای که در ازمنه گوناگون، افراد برگزیده هر کدام از جنبههای مختلف شایسته یک انسان والا برخوردار بوده و با بررسی شخصیت دوران زندگانی آنان، این ذوابعادی به عیان مشخص میشود. اما به یقین ابعاد مختلف زندگی امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری همچنان ناشناخته و مظلوم واقع شده است.
احاطه علمی فقهی و فلسفی امام راحل – رحمهالله علیه- از جمله ابعاد نهفتهای است که همچنان در سایه شخصیت عظیم سیاسی ایشان قرار گرفته و تاکنون به درستی شناسایی نشده است. همچنین شخصیت عرفانی و ملکوتی روح خدا به همراه اوج اخلاقی آن سفر کرده و پیر راهبر ملت از جمله ابعادی است که باید توسط محققان و پژوهشگران دینی و معرفتی واکاوی شده و نظریات عملگرایانه ایشان که عرفان را از کنج حجرهها به میدان سیاست و مدیریت کشانده و قدرت عظیم و نهفته آن در اداره جامعه اسلامی را به منصه ظهور رسانده باید واکاوی شود.
حل منازعات تاریخی فلاسفه و حکما با عرفا و زهاد در اندیشههای عملی امام راحل(ره) از دیگر نکات برجسته ایشان بود که غالباً به فراموشی سپرده شده است. اینها همگی در کنار روحیه شجاعت، صلابت، اقتدار و لطافت روحی، خمینی کبیر را به سمبل مقاومت در برابر تجسمهای عینی و عملی شیطان تبدیل ساخته بود. این علاوه بر اندیشهها و منش تابناک سیاسی- اجتماعی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی است. ابعادی که به واقع هنوز و علیرغم گذشت قریب ۵۰ سال از ظهور این حقیقت در جامعه ما، همچنان دستها را به علامت تحیر به دندانها گزیده ساخته و عقلها را از تصور آن مبهوت کرده است.
نگار ما و مساله آموزی هزاران مدرس سیاسی
به کارگیری روشهای نو اسلامی و مبتنی بر مردمگرایی به نحوی که از متن اندیشه اسلامی نشأت گرفته، محسنات تفکرات دیگران را دارا بوده و به هیچ عنوان از مضرات آنان بهرهگیری نکرده باشد و نیز استفاده از حداکثر ظرفیت و توان داخلی و نفی مطلق التقاط و تحجر به صورت همزمان از نکات برجسته شخصیت سیاسی امام راحل(ره) بود. چنین بوده که وسعت تابش انقلاب اسلامی ایران به محض پیدایش، تمامی عالم را فرا گرفت و دشمنان را به وحشت انداخت. این برش عجیب از عظمت روحی امام راحل (ره) به گونهای بود که اگر فردی میخواست حداقل اندکی از احاطه سیاسی او را دارا شود میبایست سالیان سال به تحصیل و تدقیق مکاتب مختلف سیاسی غرب و شرق پرداخته و عمر طولانی خود را در این راه مصروف میکرد و حال آنکه خمینی (ره) که در آموختن چنین مکاتبی به واقع «امّی» بود با بصیرت الهی خود، مسئلهآموز صدها و هزاران معلم و محقق سیاسی شرق و غرب عالم شد.
رهبری پا در جای پای امام
این برجستگی و عظمت طابق النعل بالنعل در خلف صالح و شایسته او گویی به میراث رسیده و آنچه امروز از همه جانبهنگری و شخصیت ذوابعادی مقام معظم رهبری به دست میآید، تشابهات مختلف با امام راحل (ره) دارد.
اینکه هیچیک از علوم و فنون برجسته زمان نیست مگر آنکه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در آن بعد یا صاحبنظر نبوده و یا حداقل دستی بر آن داشته باشند حقیقتی غیر قابل انکار پیرامون شخصیت ایشان است. صاحبنظری – در حد صاحب سبک بودن – در زمینههای مختلف فقهی، ادبی، هنری، رجالی، تفسیری، حدیثی،تاریخی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی و آشنایی نزدیک و جدی با سایر علوم جدید و قدیم امری کاملاً مغفول و به حاشیه رفته در زندگی این دردانه تاریخ معاصر است.
اینکه به گواهی تمامی آشنایان با معظم له – چه دوست و چه دشمن – ایشان در هر زمینهای از علوم و فنون صاحب ایده برتر پیش برنده و راهبرنده بوده و ظرافت و تیزبینی ایشان به مراتب از تمامی مشاوران، برجستگان و فعالان مرتبط با این موضوعات برتر و والاتر است، امری عینی و ملموس و منطبق با شواهد مثال متعدد و متواتری است. حتی احاطه و وابستگی ذاتی ایشان به نقاط جغرافیایی مختلف ایران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور، خود حاکی از آن است که این گوهر درخشان انقلاب اسلامی، از سوی خداوند تعالی برای هدایت امور کشور صاحب چنین برجستگیهایی گشته است. به نظر می رسد این نکته که شخصیت ایشان چندجانبه است از ودیعه های الهی برای هدایت ملت ایران و شیعیان جهان است.
اعتراف دشمنان به فضائل رهبری
این است که دشمنان امروز و در زمان حیات معظم له – که انشاءالله تا ظهور منجی عالم بشریت ادامه یابد – زبان به اعتراف گشوده و اعلام میدارند که «هیچ نقطه حتی خاکستری – و نه سیاه – در زندگی معظمله نمیتوان یافت» و اگر «{امام}خمینی امروز سر از مرقد خود برمیداشت برچنین هدایتگری که توسط ایشان در انقلاب اسلامی صورت گرفته هزاران بار آفرین میگفت».
ب: ابعاد مدیریتی و راهبری
در شناخت ابعاد مدیریتی و راهبری امام راحل و مقام معظم رهبری، بدون تردید افق گشایی ها، آینده نماییها و نیز راهبریهای راهبردی این دو رهبر برجسته از درجه اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. به دیگر عبارت ایشان نه تنها در مدیریت خود، نقطه نهایی را به بشر نمایان میسازند که علاوه بر آن، خود آنان نیز همچون پیامبران الهی – دست امتها را گرفته، یک یک موانع را تبدیل به فرصت عبور ساخته، هدفهای میانی و ابتدایی را گذرانده و جهت حرکت را «آناً فآناً» به سمت هدف نهایی هدایت ساختهاند.
ویژگیهای گفتمان سازی امامین انقلاب
در این بین نوع گفتمانسازیهایی که این بزرگواران برای راهبری نسل انقلاب و پساانقلاب داشتهاند از اهمیت ویژهای برخوردار است. این گفتمانهای بدیع و مبتکرانه از چند ویژگی برخوردار است. اولاً وام گرفته از هیچ یک از مکاتب دیگر نبوده ضمن آنکه نافی مبرزات آنان هم نیست اما از ویژگی برخورداری از دست برتر نیز بهرهمند است.
ثانیاً این گفتمانها مبتنی بر تمامی داشتههای بومی اسلامی – ایرانی بوده و تکیه بر استعداد ذاتی بومی می کند و ثالثاً این گفتمانها جامعه نخبه و خواص را مدنظر داشته اما ثقل آن تکیه بر عموم جامعه بوده و برای عموم نیز کاملاً قابلیت فهم و درک و اجرا داشته است.
و رابعاً آنکه تمامی اجزای این گفتمانسازیها، مبتنی بر اصول اساسی انقلاب اسلامی و ناظر بر اهداف ابتدایی، میانی و عالی انقلابی بوده، یا در جهت شتابگیری روند حرکت به سمت اهداف و یا در جهت زدودن موانع موجود در میان راه، طراحی و ترویج شده است. در این خصوص به موارد متعددی به عنوان شاهد مثال میتوان اشاره نمود.
حضرت روحالله (ره) در مدیریت جامعه اسلامی سبکی نو و مستنبط از اصول فقهی و نقلی شیعه به نام «ولایت فقیه» استخراج و اجرایی نمود که بیشک در شناخت اندیشه مدیریتی ایشان از جایگاه برجسته و والایی برخوردار است. سبکی که منطبق بر تقوا و عدالت بوده، ارتباط امت و امام را در جامعه توثیق کرده و تمامی بنبستهای متصوره در نظام اسلامی را به راحتی رفع عیب و دفع سد میکند.
ابَرگفتمان ولایت فقیه همچنان متحیر کننده
ابرگفتمان ولایت فقیه از جمله برجستهترین گفتمانهایی است که ابعاد آن همچنان – علیرغم گذشت قریب چهار دهه از طرح و اجرای آن – از سوی دشمنان و دوستان باعث شگفتی بوده و قدرت اجرایی آن خارج از تصورات روزمره عقلی است. این گفتمان گرچه ذاتاً تأسیسی نبود بلکه حضرت روحالله آن را از میان متون و سیره استخراج نموده اما در نوع تعامل با مقوله «جمهوریت» کاملاً تأسیسی و ابداعی است.
گفتمانها و ساختارهای پشتیبان آنها
همچنین گفتمان سازیهای متعدد دیگری از سوی امام راحل تاسیس و تبلیغ شد که با واژهسازیهایی از سوی ایشان پیگیری میشد. گفتمان «انقلاب اسلامی»، «اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی»، «اسلام مرفهین بیدرد و اسلام پابرهنگان و مستضعفین»، «اسلام قاعدین و زرسالاران و اسلام کوخنشینیان»، «جنگ فقر و غنا» و «برائت از مشرکین» و دهها نمونه دیگر از جمله گفتمانهایی بوده است که اولاً مسیر اصلی انقلاب را برای دوستان روشن ساخته ثانیاً اتمام حجتی برای مذبذبین و مرددین بوده و ثالثاً موج فراگیر انقلابی ناشی از آن، باعث رشد و بالندگی جامعه و پیش روی انقلاب در مسیر اصلی شده است. همچنین تأسیس نهادهایی انقلابی برخاسته از این گفتمانها نظیر بسیج، شورای نگهبان، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران، کمیته امداد، نهضت سوادآموزی به جهت پیشبرد اهداف عالیه انقلاب اسلامی توسط بنیانگذار انقلاب اسلامی ناشی از عمق و ژرفای اندیشهای او در اعلام و تثبیت گفتمانهای مؤثر و پیشبرنده تلقی میشود. یعنی امام راحل علاوه بر «تئوری پردازی» به «گفتمان سازی» و «ساختارسازی» نیز اهتمام داشته اند تا آن گفتمان را تضمین عملی کنند.
گفتمان سازی های تاسیسی رهبری معظم
مقام معظم رهبری – مدظله العالی – نیز دقیقاً به همان سبک و روش – البته ضمن برخورداری از ویژگیهای خاص زمانی و مکانی – در طول بیست و دو سال گذشته به گفتمانسازی تأسیسی برای پیشبرد انقلاب همت ورزیده و در این راه حتی با واژهسازیها، خط را مشخص و دشمنان نفوذ کرده در میان دوستان را رسوا ساختهاند.
طراحی و اهتمام نسبت به گفتمانهایی نظیر گفتمان «خودی و غیر خودی»، «اصلاحات آمریکایی و اصلاحات حقیقی»،«مردمسالاری دینی»، «تهاجم، شبیخون و ناتوی فرهنگی»، «استعمار فرانو»، «عوام و خواص حق و باطل»، «ضرورت افزایش بصیرت در جامعه»، «مبارزه با فتنه»، «مبارزه با مفاسد اقتصادی»، «رفع فقر، فساد و تبعیض»، «مبارزه با نوکیسهها و ثروتهای بادآورده»، «نفی قانوندانان قانونشکن»، «جنبش عدالتخواهی»و… هر کدام دقیقترین نقطه ضعف ها و بزرگترین مانع پیشرفت های جامعه را شناسایی و مورد هدف قرار داده است.
همچنین طراحی گفتمانهای اثباتی و ایجابی نظیر «راهاندازی کرسیهای آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه»، «اصولگرایی»، «نهضت نرمافزاری و تولید علم»، «بسیج سازندگی»، «جذب حداکثری و دفع حداقلی»، «جنگ نرم و تعیین وظایف افسران و فرماندهان مقابله با این جنگ»، «خدمت بیمنت و نوکری مردم» و… از جمله گفتمانهایی است که هر کدام بخشی از احتیاجات جامعه اسلامی – ایرانی برای پیشروی به سمت اهداف انقلابی را تأمین کرده و سهم قابل توجهی برای روشن کردن جهت اصلی حرکت ملی ایفا نموده است.
منظومه وارگی و نظاممندی گفتمانها
از سوی دیگر نظاممند شدن گفتمانهای ترویجی و تبلیغی و اجرایی از سوی رهبری معظم انقلاب وجه برجسته دیگر هدایت ایشان در تضمین ثبات و استقرار آنها در جامعه است. نامگذاریهای سالیانه که جهت کلی حرکت ملی را روشن ساخته و تاکنون تحت عناوین مختلف «وجدان کاری و انضباط اجتماعی، انضباط اقتصادی، کار سازنده، مقابله و مبارزه با اسراف از سوی دولت وملت، صرفه جویی، امام خمینی(ره)، امیر المومنین(ع)،اقتدار ملی و اشتغالزایی مولد، عزت و افتخار حسینی(ع)، نهضت خدمت رسانی، پاسخگویی، همبستگی ملی و مشارکت عمومی، پیامبر اعظم(ص)، اتحاد ملی و انسجام اقتصادی، نوآوری و شکوفایی، حرکت به سمت اصلاح الگوی مصرف، همت وکار مضاعف و جهاد اقتصادی، اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال ملی و حمایت از کالای ایرانی» از سال ۷۳ تاکنون مطرح شده، از جمله این قاعدهمند شدنها است.
ضمن آنکه تعیین چارچوب نظری برای ادامه مسیر مبتنی بر اندیشههای اسلامی – ایرانی همچون ایده برگزاری جلسات راهبردی طراحی و تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت و نیز تعیین نام دهه چهارم انقلاب با نام دهه پیشرفت و عدالت، حاکی از برنامهریزی جدی و افقنمایی راهگشای رهبری برای حرکت آینده ایران اسلامی است. این نشانه های تئوریک و عملی به خوبی نشان میدهد که معظمله برای شتاببخشی لازم به حرکت انقلاب از یکسو و جهتدهی این شتاب به سمت اهداف بلند انقلابی از سوی دیگر، راهبردهای مشخصی را مدنظر داشته و آنان را یکی پس از دیگری مطرح و ترویج میسازند و در ذهن ایشان منظومه ای منظم از راهبردها و گفتمان ها وجود دارد.
آیندگان و دریافت ژرفای عمیق گفتمانها
هر چند رسیدن به اهداف موردنظر طرح شده از جانب ایشان عموماً با دعواهای ساختگی سیاسی به تعویق میافتد اما با گذشت سالیان سال از طرح چنین گفتمانها و ایدههایی روشن میشود که ابعاد ناشناخته تأکیدات رهبری معظم تا چه حد صحیح و موشکافانه بوده و البته درک ژرفای عمیق آن محتاج گذشت بیش از پیش زمان است.
خدای تبارک و تعالی و حضرت ولیالله الاعظم ارواحنافداه را بابت اعطای چنین برجستگانی به جامعه اسلامی خود سپاس گفته و از آنان توفیق شکر چنین نعماتی را خواهانیم و در آخر به فرموده قرآن استناد میکنیم که : «الله اعلم حیث یجعل رسالته».